میهمونی خونه خاله نگین عزیز
سلام عزیزترینم عسلکم این پست در واقع از خاطرات 20ماهگیت جامونده بود که الان برات مینویسم. نیمه اول مهرماه بود دقیقا زمانش یادم نیست که چندم مهر ماه بود خاله نگین عزیزمارو شام خونشون دعوت کرد هرچی هم به عروس خانم گفتیم خانم خانما شما تازه عروس هستین وظیفه ماست اول دعوتتون کنیم ...پاگشاتون کنیم ...اما خاله نگین با خصوصیت های اخلاقی منحصر بفردش والبته کاملا خوبش که همه رو شیفته خودش کرده قبول نکرد وازمون با اصرار خواست بریم خونشون... ماهم به احترام دل مهربون یدونه خواهر نازنینم وهمسر عزیزش حامد گل که مثه برادرهام برام عزیزه پذیرفتیم.... خواهر عزیزم : این دنیا را به آنهایی هدیه میکنم که به خیالشان دنیا فق...
نویسنده :
فرزانه (مامان آرین)
21:20